جودی آبوت درون من-1

ساخت وبلاگ
پدر یک هفته پیش دچار سرماخوردگی شد. روز سوم چهارم مریضی‌اش بود که از سردرد و تهوع شکایت کرد و ما هم گفتیم عصر همان‌روز به دکتر برود. رفت و دکتر گفت فشارش بالا رفته. فردای آن روز برایش نوبت گرفتیم و نزد متخصص قلب رفت. اکو گرفتند و نوار قلبش را هم به دکتر نشان داد. فشارش پایین آمده بود و مشکل خاصی دیده نمی‌شد اما او هنوز سردرد شدیدی داشت. شبِ قبل از دفاع وقتی با او صحبت می‌کردم فهمیدم دردش کم نیست. صورتش مچاله می‌شد و اغلب دراز می‌کشید و قرص مسکن می‌خورد و علاوه بر این‌ها، سکسکه‌ هم به علائمش اضافه شده بود. سکسکه‌های طولانی و مکرر‌. برایش از بیمارستان دیگری نوبت متخصص مغز و اعصاب گرفتیم. رفت و دکتر دو داروی جدید داد و MRI نوشت. اما گفتند برای انجام آن باید نه روز صبر کند و جلوتر از این نوبت ندارند. وضعیتش جوری نبود که بگوییم حالا نه روز دیگر هم صبر می‌کنیم. از طرفی دکتر به جای آنکه در دفترچه‌اش MRI را بنویسد در یک ورق کاغذ نوشته بود و وقتی پدر برگشته بود تا آن را وارد دفترچه‌اش کند، دکتر رفته بود. مجبور بودیم دوباره از پزشک دیگری وقت بگیریم. این روزها نمی‌توانم نگرانش نباشم. هیچ‌وقت او را این‌طور ندیده بودم. پدر به ندرت سردرد می‌گرفت. به جز این، او حتی موقع خواب هم سکسکه می‌کند. یادتان هست پیش‌تر از اضطراب بیماری نوشته بودم؟ راستش یکی از دلایلش همین بود. وقتی در خانواده‌ات عزیزانی داری که بیماری‌ زمینه‌ای دارند از مریض شدن خودت هم می‌ترسی‌. چون می‌دانی مریضی تو مساوی است با مریض کردن اهالی خانه و بیماری آن‌ها می‌تواند مشکلات جسمی‌شان را تشدید کند. حالا باید تا شنبه صبر کنیم تا او به متخصص دیگری مراجعه کند. جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 48 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1402 ساعت: 22:12

آن بیرون از دیروز عصر باران می‌بارد. بارانی که شاید نباریدن برف امسال را تا حدی جبران کند. (هرچند که باران برای ما برف نمی‌شود.) به قطعه بی‌کلامِ A Rainy Day in Temple گوش می‌دهم و به دستبندی که استادم روز دفاع هدیه داده بود نگاه می‌کنم. روی آن نوشته است: بخوان به نام گل سرخ. سرآغاز شعری است از شفیعی کدکنی: بخوان به نام گل سرخ، در صحاری شب، که باغ‌ها همه بیدار و بارور گردند. بخوان، دوباره بخوان تا کبوتران سپید به آشیانه خونین دوباره برگردند... پدر از سکسکه‌هایش خسته است. می‌گوید دیگر معده روده‌اش درد می‌کند بس که سکسکه کرده. باید بعد از متخصص مغز و اعصاب از یک متخصص داخلی هم نوبت بگیریم. کاش تا روز پدر حال بابا بهتر شود. کاش حال همه پدر مادرها همیشه خوب باشد. جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1402 ساعت: 22:12

یاد روزهایی از دوره کارشناسی افتادم که هم‌کلاسی‌هایمان در آن مقطع دغدغه‌ کمتری نسبت به هم‌کلاسی‌های دوران ارشد داشتند. گاهی بعد از کلاس یا بین دو کلاس بلند می‌شدیم می‌رفتیم سینما فرهنگ و سینما جوان و کنار یکدیگر به تماشای فیلم سینمایی می‌نشستیم. دلم می‌خواست با دوستان ارشدم هم چنین روزهایی را تجربه می کردم اما سینمایی نزدیک دانشگاهمان نبود، که اگر بود هم مشخص نبود آیا همراهی‌ام کنند یا نه. همین حالا که به این چیزها فکر می‌کنم و به قطعه های آلبوم Piano Memories  گوش می‌کنم یاد یک روز برفی می‌افتم که باز هم با بچه‌های دوره کارشناسی رفته بودیم به یک کافی‌شاپ و من برای اولین و آخرین بار در عمرم اسپرسو را امتحان کردم و از انتخابم پشیمان شدم. یاد روز زمستانی دیگری می افتم که به مغازه کوچک قافِ نزدیک مترو سر زده بودم و از آنجا با چه ذوق و شوقی یک جامدادی گل‌گلی خریده بودم. این روزها دوباره مشغول کارهای مجله شده‌ام و احتمالا تا دو هفته دیگر کار این شماره هم تمام می‌شود . اصلاحات جزئی را هنوز آغاز نکرده ام بس که خسته بودم. گمان می کنم همچنان به آینده سخت امیدوارم بی آنکه بدانم دقیقا به چه چیزِ آن. مثلا به رویداد خاصی؟ به سرنوشت بخصوصی؟ نمی دانم. من فقط امیدوارم و خرسند. جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 36 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1402 ساعت: 22:12

هر چه تلاش کردم نشد که شماره‌گذاری صفحات را مطابق دستورالعمل دانشگاهمان در بیاورم. با خودم گفتم اول مطالب را کامل می‌کنم و در آخر زحمت شماره‌گذاری و فهرست‌بندی را به دوست خواهرم می‌سپارم. دیشب دوست خواهرم گفت هفته دیگر ممکن است فرصت نکند این کار را انجام دهد و در نتیجه مجبور شدم فایل را همان دیشب برایش بفرستم تا شنبه تحویلم دهد. قطعا نمی‌توانم برای برطرف کردن کم و کاستی‌های مطالبم تا شنبه صبر کنم. این شد که نشستم و در همان فایلِ خودم مطالب جدیدم را وارد کردم، هر چند که می‌دانم وقتی فایلِ شماره‌گذاری شده و فهرست‌بندی شده به دستم برسد تمام این مطالب را باید یک بار دیگر آنجا وارد کنم. این است که روی یک کاغذ برای خودم می‌نویسم در فلان صفحه فلان قسمت باید کپی شود در آن یکی فایل. در آن یکی صفحه باید فلان چیز تغییر کند و ... . به جز این موضوع برای چکیده انگلیسی پایان‌نامه‌ام هم برنامه‌های دیگری داشتم. می‌خواستم از یکی از دانشجویان دکتری ادبیات که در مقاله‌نویسی انگلیسی بسیار تسلط داشت کمک بگیرم اما حتی برای انجام این کار هم فرصت ندارم و فقط می‌توانم بعد از نوشتن چکیده آن را به یکی از دوستانم که خارج از کشور درس می‌خواند نشان دهم تا مطمئن شوم غلطی چیزی ندارد. میانِ همه این ماجراها امروز خبردار شدم که سردبیرمان هم بیمار شده و در بیمارستان بستری است و امکان دارد نیاز به جراحی داشته باشد. تماس گرفته بودند که اگر نیاز به جراحی شد باقی کارها را من و باقی همکاران پیش ببریم و من که تا امروز از مجله مرخصی نصفه‌نیمه‌ای گرفته بودم تا به کارهایم برسم  نمی‌دانم چطور باید این همه کار را انجام دهم. همین چند دقیقه پیش هم از دانشگاه تماس گرفتند و فهمیدم به جای ۷ روز دی جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 12:26

دوست خواهرم دو بار تماس گرفته بود. تلفنم را روی حالت بی‌صدا گذاشته بودم و متوجه نشده بودم. تماس گرفتم و فهمیدم برایش کاری پیش آمده و نمی‌تواند تا شنبه شماره‌گذاری و فهرست‌نویسی را انجام دهد. بعد توضیحاتی داد و گفت برایم فیلم آموزشی می‌فرستد تا خودم این کار را انجام دهم. اولش کاسه چه کنم چه کنم دست گرفته بودم و فکر می‌کردم اوضاع از این بهتر نمی‌شود! بعد نشستم و سعی کردم چیزهایی که در نت دیدم و از او شنیدم به کار بگیرم. نتیجه اینکه بالاخره توانستم تیترها و فصل‌ها و زیرمجموعه‌هایشان را فهرست‌بندی خودکار کنم. البته به هم ریختگی داشت و مرتب کردنش زمان می‌برد. حتی نواقصی هم دارد. اما هر چه باشد از هیچی بهتر است. بد هم نشد. (در ادامه پست قبلی)حالا دیگر نیاز نیست در فایل جدید، دوباره اصلاحات را کپی کنم. همه چیز روی فایل خودم پیاده می‌شود. الهی شکر. جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 12:26

دیشب پریشب‌ بود که حوالی ساعت ده مادرم نگاهم کرد و گفت من غصه می‌خورم می‌بینم رنگ به رویت نمانده است. خودم هم از دیدن حال و روزم کیفی نمی‌کردم. کدام آدم عاقلی خوشش می‌آید از اینکه نفهمد چطور روزش را شب می‌کند؟ آمده‌ام تا اعتراف بزرگی بکنم. آمده‌ام تا حرف‌های شعاری‌ام را کنار بزنم و بگویم: نه! چیزی هست که حالا می‌فهمم از تحصیل در رشته موردعلاقه آدم خیلی مهم‌تر است و آن اینکه تو بلد باشی و یاد بگیری چطور در موقعیت‌های سخت و دشوار زندگی، خودت را، استرست را، زندگی‌ات را مدیریت کنی. بله این مهم‌ترین درسی است که این روزها با دیدن حال و روز خودم دارم می‌آموزم. و تا زمانی که نیاموزم چگونه بر اضطراب خود چیره شوم وارد مقطع بعدی تحصیلی‌ام نخواهم شد. جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 28 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 12:26

دختر می‌گوید: می‌توانم کتاب‌های انتشاراتمان را به شما معرفی کنم؟ قصد خرید ندارم. اما می‌گویم: بله. از داخل کوله‌اش کتاب‌ها را یکی‌یکی بیرون می‌آورد و درباره هر یک توضیحی می‌دهد. دلم نمی‌آید توی ذوقش بزنم. انگار بیش از اینکه بخواهم درباره کتاب‌هایشان بدانم دلم می‌خواهد به چهره‌ خودش نگاه کنم. به سادگی‌اش که این‌روزها کمتر به چشم می‌خورد و من تشنه تماشای آن هستم. به فرم بدنش که احتمالا مطلوب این جماعت تراشیده‌پسند نیست و من دلم می‌خواهد در چنین عصر و زمانه‌ای که همه دنبال عیب و ایراد آدم می‌گردند و به انسان احساس ناکافی بودن می‌دهند، یک دل سیر به همین آدم‌های ساده و معمولی خیره شوم. خواهرم می‌رسد. دختر با لبخند به خواهرم می‌گوید: شما گفتید مایل به معرفی کتاب‌ها نیستید اما خواهرتان خواست معرفی‌شان کنم. خواهرم می‌گوید: این دختر که حسابی مشغول پایان‌نامه‌اش است، نمی‌دانم کجای این همه شلوغی وقت خالی می‌خواهد پیدا کند برای خواندن این کتاب‌ها! معرفی کتاب‌ها تمام می‌شود. می‌گویم گزیده اشعار فروغ چند؟ می‌گوید ۸۰. از او تشکر می‌کنم و کتاب‌ها را پس می‌دهم. می‌گوید ممنون که حوصله کردید. و می‌رود‌. خواهرم می‌گوید: من قصد خرید نداشتم در نتیجه وقت و انرژی‌اش را بیهوده نگرفتم. می‌گویم: می‌دانم. اما دلم خواست برایم کتاب‌ها را معرفی کند. می‌گوید: حالا تا برگشتیم خانه ننشینی پای لپ‌تاپ. یک کم استراحت کن. برمی‌گردیم خانه. نمی‌دانم این چه دل‌آشوبه‌ای است که به جانم افتاده. بی‌قرارم. لپ‌تاپ را باز می‌کنم و بی‌آنکه چیزی بنویسم دوباره می‌بندم. چه حال عجیبی دارم این روزها. جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 48 تاريخ : شنبه 2 دی 1402 ساعت: 23:20

این طرف، میلاد در غبار رفته است، آن‌طرف منظره کوهستان. سوار خطی‌ها شده‌ام و دارم به ونک نزدیک می‌شوم. چشمم به آموزشگاه موسیقی مجید اخشابی که می‌افتد یاد موضوعی می‌افتم که مایلم بعد از پایان‌نامه در موردش مقاله بنویسم. به دانشگاه که می‌رسم پریسا زنگ می‌زند. یزد است. میان صحبت استاد را می‌بینم که از کلاس خارج می‌شوند و اشاره می‌کنند که دارند می‌روند دفترشان. مکالمه‌ام که تمام می‌شود می‌روم بالا تا از ایشان راهنمایی دریافت کنم و بیاموزم و به ادامه رفع اشکال بپردازیم. یک ساعت و اندی بعد، خداحافظی می‌کنیم و من می‌روم سوی سلف و می‌بینم که استاد ناهار نخورده می‌روند برای نماز. در سلف هم‌کلاسی‌های افغانستانی‌ام را می‌بینم. غذا می‌خوریم و هر یک از موضوع پایان‌نامه خودمان حرف می‌زنیم و بعدش هم چند عکس می‌گیریم. به خانه که برمی‌گردم همین‌طور که از دانشگاه می‌گویم همش راه می‌روم. مادرم می‌گوید چرا مضطربی؟ یک دقیقه بنشین. یاد آن روز می‌افتم که در دفتر استاد راهنمایم بودم و ایستاده سوال می‌پرسیدم. وقتی استاد دیگرمان وارد دفتر شدند گفتند: حالا چرا ایستاده؟ بنشین. و استاد راهنمایم هم لبخند زدند و گفتند: همیشه همین‌شکلی است. دل‌آشوبه دیروزم اما بیشتر به خاطر نوشیدن موکا بود. معده من کلا به قهوه نمی‌سازد. کاپوچینو، کارامل ماکیاتو، موکا... هربار که نوشیدمشان معده‌ام به هم ریخت. قربان دمنوش‌های خودمان. جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 40 تاريخ : شنبه 2 دی 1402 ساعت: 23:20

واسه خستگی الان زوده، پاشو یه کاری کن
به امیدِ کی نشستی؟ خودتو یاری کن
پاشو از جات نگو مقصد به تو دوره، برو
پشت تو سایه ولی رو به تو نوره، برو

آروان رحیمی

جودی آبوت درون من-1...
ما را در سایت جودی آبوت درون من-1 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5ysmnmajidid بازدید : 38 تاريخ : شنبه 2 دی 1402 ساعت: 23:20